تارا عشق دمپایی
چندین روز پیش که فرناز و مهسا(دخترای عمو غلامرضا) خونه مون بودن باهم رفتیم بازار و زن عمو میخواست یه خورده ریزای برای دخملیهاش بخره از جمله دمپایی .....که بله تارا خانم هم عشق دمپایی و گیر داد که پس من چی ؟ من هم میخوام جالبه تهدیدهم میکرد که اگه نخریدی دیگه از هیچی خبری نیست!!!!!!!! خلاصه ماهم ترسیدیم پول تو جیبی مونو قطع کنه و کوتاه اومدیم ...
نویسنده :
رویا
0:17