تاراجونمتاراجونم، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

دخترم تارا

تارا در پارک نفت

1391/4/9 19:03
نویسنده : رویا
1,005 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم حک شده ای در من            چون ردپای دندانی بر شقیقه ی سیبی سرخ

امروز از صبح منتظری  چون قراره خانواده عمو غلامرضا بیان خونمون و چندروزی بمونن از دیروز همه اش میپرسی کی جمعه میشه که فرناز و مهسا بیان خونمون؟

دیشب هم عمه گلستان زنگ زد و گفت تارا رو آماده کن بیایم ببریمتون پارک ، خانواده عمو جعفر(عموی من) هم باهاشون بودند . من گفتم شام با من  خلاصه ساندویچهامونو درست کردیم و منتظر نشستیم .تو که خیلی ذوق داشتی سریع رفتی و لباساتو پوشیدی و آماده شدی هرچه گفتم دخملی حالا زوده فایده نداشت . ساعت 10 رفتیم و حسابی بازی کردی و حدودای ساعت 12 هم برگشتیم .

 

 

اینم چندتا از نقاشی هایی که با مداد رنگی های جدیدت کشیدی:

 

 

 

 

این عکس بالایی یعنی حمام خونه است

 

 

اینم خودتو بچه هاتی ،عسل و سهراب(جدیدا اسم سهراب رو گذاشتی عمر!!!!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

رها
14 تیر 91 23:01
واسه منم نقاشی میکشی تارا جونم؟


در اسرع وقت بیا خونه پرتره تو میکشه ،ماه
رها
14 تیر 91 23:02
سهراب! اینو از کجا یاد گرفته؟


خوب داستان رستم و سهراب رو براش گفتم دیگه جو گیر شد دوست داره پسرش پهلوون بشه
تک ستاره
8 مرداد 91 14:04
وای خاله بازی منم دوست دارم .دختر نازی دارین فک کنم همسن پسری من باشه خدابهتون ببخشتش


ممنون از لطفتون خدا پسر شما رو هم سلامت نگه داره عزيزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم تارا می باشد