تاراجونمتاراجونم، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

دخترم تارا

دایی داوود و نی نی کوچولوش

1391/5/15 19:26
نویسنده : رویا
1,262 بازدید
اشتراک گذاری

سلامی دوباره به همه دوستای عزیزمون  این مدت به دلیل مشکل داشتن نتمون نتونستیم پستی بذاریم.

 

درد دل هر روز تارا بعد از اینکه عصر از خواب بیدار میشه اینه:

مامان  الان عصره ؟                      من: آره عزیزم 

تارا:کسی نمیخواد بیاد خونمون؟       من: نه عزیزم

تارا:نمیخوایم بریم جایی خونه کسی؟  من: نه عسلکم

خوب حالا من چیکار کنم ، حوصله ام سر میره .... با کی بازی کنم و....

تا اینکه روز جمعه زنگ خونه به صدا در اومد و تارا.... با سررفت به طرف در فوراً با یه حرکت استراتژیک درو باز کرد  و نیشش تا بناگوش باز شد   .... بله دایی داوود و خانمش و نسترن گلی دخملش و نی نی تازه متولد شده شون محمد نانازی اومدند 

تارا از خوشحالی سر از پا نمیشناخت فوراً نسترن رو به اتاقش برد و حالا بازی نکن کی بکن 

ولی متأسفانه خوشحالیش دیری نپایید چون  دایی اینا میخواستند زود برگردند خونه شون  و بعداز ساعتی که نشستند بلند شدند و به سلامت رفتند  .... و باز روز از نو روزی از نو  : حالا با کی بازی کنم؟ کسی نمیاد خونمون ؟ جایی نمیخوایم بریم و.......

 

اینم عکس محمد جونم:

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

بابای دوقلوها
18 مرداد 91 10:55
آخی، خو مامانی گلیمون از تنهایی حوصلش سر میره دیگه. به فکر یه همبازی براش باشید
هدیه خدا- فریماه
18 مرداد 91 19:06
عزیزم بچه ها همیشه حوصلشون سر میره. عاشق میهمانند.
ستاره زمینی
4 شهریور 91 22:06
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم تارا می باشد