تاراجونمتاراجونم، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

دخترم تارا

جغله و غول سرزمین تنبلی

1390/10/14 7:33
نویسنده : رویا
519 بازدید
اشتراک گذاری

 جغله و غول سرزمین تنبلی

 

سلام بچه ها

 

اسم من جغلست . من قبلا بچه تنبل و بی انظباطی بودم ولی یکروز برای من اتفاقی عجیب افتاد که تنبلی رو برای همیشه کنار گذاشتم و میخوام اینجا داستانشو براتون تعریف کنم.

 

ماجرا از آنجا شروع شد که :

 

یک روز ظهر  وقتی از مدرسه به خونه برگشتم متوجه شدم پدر بزرگ جونم خیلی مریضه و پدر و مادر و خواهرم جیغ جیغو هم برای اینکه از پدر بزرگ مراقبت کنند به خونه پدر بزرگ رفتن. من تنها کاری که برای پدر بزرگ میتونستم انجام بدم این بود که از خدای مهربون بخوام پدربزرگ جونمو زودتر خوبش کنه

 

پدر بزرگ همیشه بهم میگفت : جغله بچه تنبلی نباش !! و درسات رو بخون .

 

وقتی یاد حرف های پدربزرگ و قولی که به او داده بودم افتادم تصمیم گرفتم تنبلی رو برای همیشه کنار بزارم و درسامو بخونم با این تصمیم به سراغ کتابام رفتم ولی هرچی گشتم نتونستم پیداشون کنم.

 

دوستم "پیشی" بهم گفت که چند نفر با ظاهر عجیب غریب اومدن و کتابامو با خودشون بردن به سرزمین تنبلی جایی که کتابایی رو که با بی اهمیتی رها میشن رو می برن . من که تصمیم خودم رو گرفته بودم با کمک دوستانم "پیشی" و"ورمالو" که یه کرم درختیه معجون سفر سرزمین تنبلی رو بدست آوردم و با خوردنش راهی سرزمین تنبلی شدم تا شاید بتونم کتابامو برگردونم .

 

سفر به سرزمینی که پا گذاشتن به اون خالی از خطر نبود ....!!!

بچه های عزیز ادامه داستان جغله رو تو وبلاگش که آدرسش رو تو

 لینک دوستان تارا نوشتم بخونید تازه بازی رایانه ایش هم داره ساخته

 میشه...

اینم جغله و مامان بزرگ و بابابزرگش

 مامان بزرگ _ خودم _ بابابزرگ


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

جغله کوچولو
13 دی 90 16:37
با سلام و سپاس از لطف شما. ممنون که در باره جغله در وبلاگتون مطلب گذاشتینباعث افتخارمه. همچنین ممنون که به وبلاگ من سر میزنید. لینک بازی که قول داده بودم رو فرستادم ایشالا که تارا جان خوشش بیاد. البته در آینده باز هم میفرستم. http://www.upload.iran-forum.ir/files/pics/pic1/13255985711.swf خانوادگی سلامت و موفق باشید تابعد
dp
13 دی 90 19:01
سلام . ملیسا خانم ما درسته که نمی تونه خودش بنویسه و از شما دعوت کنه ، اما بنده از طرف این فرشته آسمونی از شما عزیز ، دعوت می کنم کلبه مجازی ملیسا جوون رو منور کنید . خیلی خوشحال میشم تا از خودتون هم یک یادگاری برای دخترم به یادگار بزارید . منتظرتون هستیم .


سلام خوش اومدين حتماً سر مي زنيم بوس براي مليساي كوچولو
آریوبرزن
29 دی 90 22:43
سلام .جغله دیگه کیه ؟داستان جالبی ساختی.جغله رابرای کاربران معنی کن لطفا .
این گل تقدیم به تاراکوچولو

سلام یکی از دوستای وبلاگی تاراست . ادامه داستانش تو وبلاگش هست

مامان پارسا
3 بهمن 90 14:10
سلام مامان تارا گل دختر مون خوبه امیدوارم همیشه سلامت و تندرست باشید.
مامان پارسا
11 بهمن 90 14:02
سلا تارا جون
لطفاً به مامانی بگو بی زحمت لطف کنن و اسم شهرتون رو به ما بگن آخه اسم دوستای پارسا رو با شهرشون ثبت می کنیم.مرسی-

سلام عزیزم دوماهه که اینترنتمون مشکل داشته و نتونستیم به دوستامون سر بزنیم.
شهر ما گچساران هست



آریوبرزن
19 بهمن 90 16:57
چه صفا داشت گوگریمون من ایل

چه قشنگ بی داوتییل من مال

هر گپویی بوی همه بی

کچلو سی هممو ته گله بی

قاطرم سی همه خرشله بی

هر که باری داشت مگوی این همه بی

سرکو ، ودم مال زمزمه بی

هر که ایمرد مگوی گوی همه بی

تا یه سال خنده و لو دل ده نبی

رخت شادی و بر کل ده نبی



سلام خیلی شعر قشنگیه شاعرش کیه؟ بعداز دو ماه حالا اومدم یه سری به وبلاگ بزنم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم تارا می باشد