تاراجونمتاراجونم، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

دخترم تارا

پادردهای دخترم تارا

1391/1/10 13:00
نویسنده : رویا
419 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از از تعطیلات همراه با خانواده عمو غلامرضا  برگشتیم خونه و تارا جونم تو این سه چهار روز چنان سرگرم بازی با دختر عموهاش (مهسا خانم و فرناز جان) هست که دیگه شب از خستگی توانی براش نمی مونه ، یک شب از ساعت٧:٣٠ دقیقه خوابید تا فردا ساعت ١٠ صبح .  همیشه از درد پا می ناله (مربوط به درهای رشد در کودکان به علت رشد استخوانها و کشیدگی عضله) تا اینکه دیشب ساعت ٤ صبح با گریه از خواب بیدار شد و میگفت پاهامو ماساژبده مامان و از ته دل گریه می کرد.  شكلك هاي كلفاز >>www.kalfaz.blogfa.com<<

 فدات بشم عسل من که به غیر از ماساژ هیچ کار دیگه ای از دستم برنمی اومد برات انجام بدم . وقتی دیدم اشکات تمومی نداره و ساکت نمیشی     گفتم تارا دوست داری با من بیای سرکار؟    اثر کرد و کمی بعد آروم شدی  و صبح ساعت ٧ هم سرکار خانم تارا ،مامان رو تا محل کارش اسکورت نمود.

بعدش هم انگار نه انگار تارا بود كه اونطور تا صبح اشك مي ريخت مشغول ور رفتن با وسايل اتاق كارم شد و همه چي رو فراموش كرد.girl_haha.gif

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان سونیا
14 فروردین 91 13:23
ای جونم تارا خانم انشاالله زود زود پاهاش خوب بشه خوشگل خانم خاله


ممممممنننننون عزيزم
مامان امیر علی
16 فروردین 91 11:32
ایشاله زودی خوب میشه فکر کنم داره قد می کشه .بوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم تارا می باشد